وبلاگ عــــــــــــــــطـــــــــــش

وبلاگ عــــــــــــــــطـــــــــــش

وبلاگ عــــــــــــــــطـــــــــــش

وبلاگ عــــــــــــــــطـــــــــــش

ای معتکف منزل معشوق معراج مبارک

اجرتون در تسلای دل حضرت زهرا با امام زمان
محرم امسال من با سالهای قبل من دوفرق داشت امید وارم اولیش نصیب همتون بشه دومیش نه
اما اولیش ...
امسال محرمی رو دارم تجربه میکنم که قسمت شده قبلش زیارتش امید وارم تا ظرفیتش رو ندارید مشرف نشید خدا شاهده این رو نه واسه ادا میگم بلکه همه اونایی که مشرف شدن کربلا و یه کم دل دادن همینو میگن چرا
چون فراق را امید وصال است ووصال را بیم فراق
روضه هایی رو که میشنوید من  دیدم من جای قدم قدم های زینب(س)را دیدم دنبال حضرتش تو اطراف خیمه گاه دویدم تل زینب رو دیدم از اونجا خیلی چیزا معلومه مقام کفین مقام علی اکبر مقام علی اصغر و...  فاصله خیمه گاه تا القمه رو وجب به وجب با ساقی حرم طی کردم از میدان مشک با حرم وداع کردم تو مقام کفین از این که دو دست دارم خجالت کشیدم سینه خیز و به صورت کشان تا قتلگاه رفتم . تو خیمه گاه تو خیمه حضرت عباس که اولین خیمه هست غربت و یاوری رو احساس کردم   دوری ازسالارم رو دارم احساس میکنم ترس از ندیدن دوبارش داره آبم میکنه
از ما به شما وصیت اگه نمیتونید این فراق رو تحمل کنید به زیارت از همین دور رضایت دهید تا تو یه همچنین ایامی هی نصفه خوابشو نبینید و روزگارتون سیاه نشه
ولی دومیش.......
ظاهرا از سر اون سفره ای که نشسته بودیم داریم بلند میشیم به علتی که نمیدونم طرز سفره داری مقبول نشده و این سفره داره جمع میشه
خیلی حرفا دارم که تو گلوم گیر کرده و جاش همونجا خوبه گلایه هایی که از هم سفره ای هایم دارم حرفایی که تو دلا جا نگرفت درخوات هایی که زمین خورد رویا هایی که جامه عمل نپوشید برادری هایی که پا نگرفت دلایی که به هم اخت نگرفت و .........
خب رزق ما هم همین بود . شکر! 
صادقانه و برادرانه از همتون حلالیت میخوام خوبی که ندیدین ولی بدی ها و کوتاهی های زیادی رو تحمل کردین که مممنونم هیچ عذری ندارم و نمیارم دیوار ما کوتاه و گردنمان باریک.خوشا به حال اونایی که از این سفره هرچند ساده و کوتاه بهرشونو بردن 
اونایی هم که از دست دادن یه کم فکر کنن . به فکر کردنش می ارزه.
مخلص کلام
 
الوداع 

۲۲ بهمن

۲۲بهمن امسال هم گذشت باز دم همه کسانی که اومده بودن گرم ممنون از بچه های خودمون که روی ما رو طبق معمول زمین نزدن و اومدن.
حقیر هم به تلافی این مرام خرج کردنشون عکسارو براشون آپلود کردم
راستی محرم همدیگه رو از دعاتون محروم نکنید شاید به واسطه شما ما رو هم بخرن
لینک عکس ها رو این زیر گذاشتم
عکس ۱
عکس۲
عکس۳

عکس۴

پیراهن سیاه مرا بیاورید دارد هیاتم دیر میشود

عاشورا یک گنج است!

عاشورا یک گنج است!

 قال الباقر(ع):

ثُمَّ لْیَنْدُبِ الْحُسَیْنَ ع وَ یَبْکِیهِ وَ یَأْمُرُ مَنْ فِی دَارِهِ مِمَّنْ لَا یَتَّقِیهِ بِالْبُکَاءِ عَلَیْهِ وَ یُقِیمُ فِی دَارِهِ الْمُصِیبَةَ بِإِظْهَارِ الْجَزَعِ عَلَیْهِ وَ لْیُعَزِّ بَعْضُهُمْ بَعْضاً بِمُصَابِهِمْ بِالْحُسَیْنِ ع

امام باقر علیه السلام نسبت به کسانی که در روز عاشورا نمی توانند به زیارت آن حضرت بروند، اینگونه دستور عزاداری دادند و فرمودند: بر حسین علیه السلام ندبه و عزاداری و گریه کند و به اهل خانه خود دستور دهد که بر او بگریند و در خانه اش با اظهار گریه و ناله بر حسین علیه السلام، مراسم عزاداری بر پا کند و یکدیگر را با گریه و تعزیت و تسلیت گویی در سوگ حسین علیه السلام در خانه هایشان ملاقات کنند.

وسائل‏الشیعة / ج 14 /ص 5

  

     از اول تا آخر حادثه عاشورا ، به یک معنا نصف روز بوده.شما ببینیداین نصف روز حادثه، چقدر در تاریخ ما برکت کرده و تا امروز هم زنده و الهام بخش است.

     این حادثه فقط این نیست که آن را بخوانند و بگویند و مردم خوششان بیاید، یا متاثر عاطفی شوند؛ عاشورا یک گنج است. آیا ما خواهیم توانست این گنج را استخراج کنیم،یا نه؟!

    این هنر ماست که بتوانیم استخراج کنیم. امام سجاد علیه السلام توانست همان چند ساعت گنج عاشورا را استخراج کند. امام باقر و ائمه بعد از ایشان هم استخراج کردند. وآنچنان این چشمه جوشان را جاری نمودند که هنوز هم جاری است و همیشه هم در زندگی مردم منشاء خیر بوده ... .          (مقام معظم رهبری)

این حسین کیست؟! که عالم همه دیوانه اوست!

وین چه شمعیست که جانها همه پروانه اوست

خوب زیستن

همه از زیسن معنایی دارند و در آن راهی را دنبال می کنند، هر کس به مقتضای عقلش و فهمش.

از نخل های درهم و غمگین پرسیدم: زندگی چیست؟

شاخه ای خشک و شکسته با دهان باد پاسخم داد که همین!

رود آرام و نرم، می خرامید و پیش می تاخت. پرسیدم زندگی را چگونه تفسیر می کنی؟

رود گفت: دریا زندگی است.

دریا گفت: نه، ابرها زندگی اند. پرواز در بیکرانه ی آسمان.

ابرها را پرسیدم. گفتند: پرنده ها آزادترند. آنها خود با بالهایشان پرواز می کنند، اما ما را بادها. از پرنده ای که سبکبال در افق پر می گشود پرسیدم از زندگی چه می فهمی؟ او گفت: بی حضور صیاد همیشه زندگی هست.

آسمان گسترده و آبی بزرگتر از آن بود به که پاسخی کوتاه اکتفا کند. او گفت: زندگی درخشش ستاره هاست، فلق است، شفق است و خونی که در طلوع و غروب جاری است.

خورشید که از زندان خاکستری ابرها می گریخت پاسخم داد: زندگی نیمروز داغ تابستانی است که آفتاب، دشت ها را می گدازد و چهره ها را می سوزاند. زندگی مرگ شب است و تولد من. من خود زندگیم. خاک نمناک بوی باران می داد و در ازدحام شاخه ها و برگ ها گم شده بود. صدایش زدم و زندگی را معنا پرسیدم. شکوفه ی کوچکی را که تازه رستن آغاز کرده بود و تن به نسیم سپرده بود نشانم داد و گفت: زندگی همین شکوفه است.

شکوفه کوچک بود و ظریف. تازه گستاخی آن را یافته بود که از سینه ی خاک سر کشید. پرسیدم تو از زندگی چه می فهمی؟ آرام و ساکت لبخندی زد. شاید زندگی را همان لبخند کودکانه می دانست.

گفتم بهتر است زیستن را از آدم ها بپرسم. آنها که بخاطرش همدیگر را می کشند و غارت می کنند و در راهش جان می سپارند.

بهتر دیدم که از گدای کنار خیابان که از همه چیز جز نفس کشیدن بی بهره بود بپرسم. او گفت: زندگی گنج بزرگی است پنهان در زمین های ناشناخته.

گفتم اینک که زندگی سراسر گنج است، پس بگذار از گنج داران بپرسم. گفتند: زندگی نبود مرگ است، زندگی «همیشه بودن» است. عمر بی پایان و بی مردن زندگی است. به یاد کودک غمگین روستا افتادم که با نگاهی لبریز از اشک شرمسارانه و رنگ پریده گفت: زندگی همان گاو سیاهمان بود که مرد. زندگی همان خواهر کوچکم بود که از بی شیری مرد.

گفتند از دیوانه هم بپرس. گفتم او که از نعمت عقل بی نصیب است. گفتند آرزو را چه به عقل؟ آنها راست می گفتند. دیوانه با حرکات خشکش فهماندمان که زندگی سراسر آرزوست و در رؤیا جاودانه بودن.

اینها همه زندگی بود. اما من عطش زده و سرگردان، تعبیری دیگر از زندگی، از زیستن و از جاودانه بودن را می جستم.

هنوز یک نفر باقی بود که از او می بایست پیش از همه می پرسیدم. او که ماندن را، پوسیدن را و رسیدن به دنیا را نمی خواست. او که فقط لقای یار را می طلبید و محبت دوست را . . . رزمنده.    آری رزمنده . . .

جلو رفتم و از رزمنده ای که مشغول نبرد بود و در انبوه آتش و گلوله و درد بی خیال «زندگی» می کرد. پرسیدم زندگی چیست؟

عرق پیشانیش را با آستین پر خاکش خشک، و اسلحه اش را در پنجه هایش فشرد و به شهیدی که در کنار خاکریز آرام خفته بود اشاره کرد و گفت: زندگی اوست . . .زندگی چون او عاشقانه مردن، بر دار مرگ رفتن و در لحظات نبرد تکه تکه شدن و همیشه سوختن و دم بر نیاوردن.

زندگی مرگ است اما مرگی قبل از مردن. اصلا مرگ خود زندگی است وقتی تو آگاهانه انتخابش کنی همچون شهدا . . .

آنها به راستی زندگی اند و به راستی زنده.

بسم الله الرحمن الرحیم
قال الصادق (ع):

امام رضا علیه السلام به «ریان بن شبیب» فرمود: ای پسر شبیب! اگر بر چیزی گریه می کنی، بر حسین بن علی بن ابی طالب علیه السلام گریه کن، چرا که او را مانند گوسفند سر بریدند.

گریه کنندگان باید بر کسی همچون حسین علیه السلام گریه کنند، چرا گریستن برای او، گناهان بزرگ را فرو می ریزد.


وسائل‏الشیعة ، ج 14 ، ص 504