وبلاگ عــــــــــــــــطـــــــــــش

وبلاگ عــــــــــــــــطـــــــــــش

وبلاگ عــــــــــــــــطـــــــــــش

وبلاگ عــــــــــــــــطـــــــــــش

«اُف بر تو دنیای دَنی

اُف بر تو دنیای دَنی

«اُف بر تو دنیای دَنی
در پیش چشمان علی(علیه‌السلام)
سیلی به زهراء(سلام‌الله‌علیها) می‌زنند؟؟؟»

نمی‌دانم چه شد؛  نفهمیدم چه کرد؛

ندانستم چه پیش آمد؛

که از درون پیکرم،

« محسن » شکست

و من فرو ریختم...(کتاب بیت الاحزان)

 

            


تا حالا شده کارد به استخونت برسه ؟


 

تا حالا شده حوصله هیچ کس و هیچ چیز رو نداشته باشی ؟


 

تا حالا شده وقتی خودتو تو آیینه می بینی هزار تا فحش و بد و بیراه  به خودت بگی ؟


 

تا حالا شده بلا تکلیفی امانت رو بِبُره ؟


 

تا حالا شده فکر کنی : آخرش به چه دردی می خوری ؟


 

تا حالا شده آلوده یه « گناه »ی باشی که نگو و نپرس باشه ؟


 

تا حالا شده فکر کنی حالا که اینجوری شد بازم خدا دوستم داره ؟


 

تا حالا شده دلت انقده سنگین بشه که نتونی با خودت حملش کنی ؟


 

تا حالا شده دلت انقده سیاه بشه که از تاریکی و ظلمتش وحشت کنی ؟


 

تا حالا شده فکر کنی دیگه بسه و یه زندگی جدید رو باید شروع کنی ؟


 

تا حالا شده تصمیم گرفته باشی و عملیش نکرده باشی ؟


 

تا حالا شده قول داده باشی و هی شکسته باشیش ؟


 

تا حالاشده کسی رو از خودت رنجونده باشی و نتونی به خاطر کارت حتی سرتو بالا بیاری ؟


 

تا حالا شده دلت انقده گرفته باشه که احساس خفگی بکنی ؟


 

تا حالا شده دلت برا یه نموره گریه لک زده باشه ؟


 

تا حالا شده که حتی بهترین و عزیزترینهات نفهمن چی می گی ؟


 

تا حالا شده فکر کنی آیا می شه گذشته رو جبران کرد ؟


 

تا حالا شده وقتی یکسی رو می بینی بهش غبطه بخوری و آرزو کنی مثل اون باشی ؟


 

تا حالا شده فکر کنی که ای خدا پس کی نوبت من می شه و من کی آدم می شم ؟


 

تا حالا شده غصه بخوری که ای خدا فرصتهای گذشتمو چجوری جبران کنم ؟


 

تا حالا شده فکر کنی آیا واقعا می شه راه صد ساله  رو یک شبه  رفت ؟


 

تا حالا شده دلت بخواد پیش یه دکتری بری که هنوز چیزی نگفتی تو همون جلسه اول ، نسخه آخر رو بهت بده ؟


 

تا حالا شده ... ؟؟؟؟؟

 

***

خب


 

میدونی چند روز دیگه تا شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها  مونده

 

 

تا حالا شده یقین داشته باشی که حضرت زهرا(س) و بچه هاش علیهم السلام می تونن همه این مشکلات رو در یه چشم به هم زدن حل کنن ؟؟؟


 

***(کیمیا)      داداش من پس چرا باز بیحالی یالا پاشو


     

هیات عاشقان متوسل به حضرت زهرا(س)در سوگ مادرمان فاطمه ی اطهر سلام الله علیها
و در ایام حزن آل الله و ائمه ی اهل بیت علیهم السلام از شنبه ۳تیر به مدت ۶ شب اقامه عزا کرده حضور شما را  در جمع عزاداران فاطمی گرامی می داریم و خاک مقدمتان را بر چشم می ساییم   آدرس:خیابان شریعتی روبروی استاد مطهری کوچه پارک پلاک تابلو
                                 بیا حسین عهد نو                                                               

دعا بهترین هدیه

الهی الهی الهی . . .

چند روز پیش با یکی از دوستانم برخورد کردم خیلی دمق و داغون بود. این داستان مال او و شمایی که فکر میکنی تنهایی

اما داستان ما  :                                      آقا فرهاد بخون

 الهی !چگونه امتناع نمایم به سبب گناه  از دعا که نمی بینم تو را که امتناع نمایی به سبب گناه از من عطا . اگر چه گناه می کنم تو همچنان عطا می دهی . پس من نیز اگر چه گناه می کنم از دعا باز نتوانم ایستاد . یک روز زنی  با لباسهای کهنه و مندرس و نگاهی مغموم. وارد خواربار فروشی محله شد و با فروتنی از صاحب مغازه خواست تا کمی خواربار به او بدهد. به نرمی گفت که شوهرش بیمار است و نمی تواند کار کند و شش بچه شان بی غذا مانده اند.
 صاحب مغازه با بی اعتنائی نیم نگاهی اندااخت و محلش نگذاشت و با حالت بدی سعی کرد او را بیرون کند.
زن نیازمند درحالی که اصرار میکرد گفت:
آقا ... شما را به خدا قسم میدهم به محض اینکه بتوانم پولتان را می آورم.
صاحب مغازه گفت که نسیه نمی دهد.
مشتری دیگری که کنار پیشخوان ایستاده بود و گفت و گوی آن دو را می شنید به مغازه دار گفت: ببین این خانم چه میخواهد ... خرید این خانم با من.
خوارو بار فروش گفت : لازم نیست ... خودم می دهم ... لیست خریدت کو؟
زن گفت : اینجاست ...
صاحب مغازه گفت : لیست ات را بگذار روی ترازو ... به اندازه وزنش هرچه خواستی ببر...!
زن با خجالت یک لحظه مکث کرد از کیفش تکه کاغذی درآورد و چیزی رویش نوشت و آن را روی کفه ترازو گذاشت ...
همه با تعجب دیدند که کفه ترازو پائین رفت ...
خواربار فروش باورش نمی شد ...
مشتری از سر رضایت خندید ...
مغازه دار با ناباوری شروع به گذاشتن جنس در کفه دیگر ترازو کرد ... کفه ترازو برابر نشد ... آن قدر چیز گذاشت تا بالاخره کفه ها برابر شدند ...
در این وقت خواربار فروش با تعجب و دلخوری تکه کاغذ را برداشت ببیند روی آن چه نوشته است ...
کاغذ لیست خرید نبود ... دعای زن بود که نوشته بود :
" ای خدای عزیزم ... تو از نیاز من باخبری ... خودت آن را برآورده کن "

فقط اوست که می‌داند وزن دعای پاک و خالص چقدر است .
دعا بهترین هدیه رایگانی است که می‌توان به هر کسی داد و پاداش بسیار برد


 الهی !چگونه امتناع نمایم به سبب گناه  از دعا که نمی بینم تو را که امتناع نمایی به سبب گناه از من عطا . اگر چه گناه می کنم تو همچنان عطا می دهی . پس من نیز اگر چه گناه می کنم از دعا باز نتوانم ایستاد .


بیاید برای رفع مشکلات دوستامون همه به هم دعا کنیم من رو هم فراموش نکنید