گشت ارشاد
قیامتی به پا شده بود یکی نعره میزد دیگری گریه و ناله اش بلند بود یکی می گریخت و او آرام نشسته بود و زیر لب زمزمه ای می کرد.
آنقدر به آرامش و لطافت اش معروف و محبوب شده بود که موجب حسد اوباش محل قرار میگرفت و هراز چند گاهی به نحوی آزارش میدادند.تا آنروز که قرار گذاشتند تا برایش مجلسی بر پا کنند و در آن مجلس اورا مفتضح نمایند.آنقدر به او اصرار کردند تا علی رغم میل اش پذیرفت .سفره ای رنگارنگ برایش گستردند و همگی در کنار. ان سفره به انتظار نشستند تا که آمد. در بالای مجلس جایش دادند.آرام نشست و زیر لب دعایی کرد و لقمه ای گرفت.آن لحظه فرا رسیده بود رقاصه ای نیمه عریان از مخفیگاهی که قبلا در آنجا منتظر بود خارج شد و با رقص و طرب شروع به آواز کرد.برق رضایت در چشمهایشان دیده میشد.تنها صدای آواز رقصاصه شنیده میشد که می خواند"در کوی نیک نامان مارا گذر نباشد"
دلش گرفته بود با خود اندیشید که خدایا مارا نیز چنین امتحانی ؟آرام گفت "گر تو نمی پسندی تغیر ده قضا را.
انگار ناگهان طوفانی به پا شد و غبار غفلت از آینه فطرتشان به نسیمی برخواست.رقاصه ای که صدایش چون زنگ صدا میکرد ناگه به سجده افتاد و با پارچه ای خود را پوشاند و به سجده افتاد.دیگری در زیر جام شراب زد و ناله العفوش همه را متحیر کرده بود آن یکی که بزرگ آن جمع بود چون کودکان هق هق میکرد و سر به دیوار میکوفت.
و او آرام از جای برخواست و زمزمه کنان خارج شد . گرتو نمی پسندی تغیر ده قضا را
ای کاش من هم اونقدر پیش خدایم آبرو داشتم که جرات پیدا میکردم من هم زمزمه کنم گر تو نمیپسندی...(این هم یه یادگاری که انگار برای همین مطلبه حتما دانلودش کنید)
مثل اینکه لذت وبلاگ نویسی برای شما خیلی تکراری شده که با این همه نظرُدیگر نمی نویسید.نه؟
السلام علیک یا اباصالح المهدی(عج)
سلام علیکم
مطالب بسیار مفیدی دارید
انشاءالله موفق باشید
التماس دعا
سلام/مطلب خوبی بود/اگه واقعا بسپاریم کار و زندگیمونو دست خدا و به رضای او زندگی کنیم همیشه این ژرده عفاف رو جلوی چشم خود داریم و حفظش میکنیم/موفق باشید
سلام/مطلب خوبی بود/چقدر خوبه ادم خودشو بسپاره دست خدا و در راهی که رضای اون هست قدم برداره و اون وقت هست که پرده عفاف رو در جلوی چشمان خودش میتونه حفظ کنه/موفق باشید
چرا ما را محکوم می کنید به این که هر بار که صفحه ی وبلاگتان را باز می کنیم با پست گشت ارشاد مواجه شویم؟؟
خصوصی بماند
سلام!
شما لطف دارید.اگر زیاد وقت نمی کنید خب از مطالبتان عکس بگیرید و بگذارید.اصلاْ دوستی ندارید که مطالبتان را بهش بدهید و برایتان تایپ کند؟
خیلی خوشحال شدم که بالاخره یک نظریُ حرفی ازتان دیدم.فکر نمی کردم جواب بدهید.راستش کامنتی هم که گذاشتید مثل اینکه نصفه آمده «میگم شاید با قلم زیباتون.....»دیگه هیچی نیومده.
منتظر بقیه کانتتان هستم.ان شاء الله سال دیگه؟!؟!(به دل نگیریدُاین قدر که منتظر پستهایتان ماندیم این طور شده...)
التماس دعا