-
گریه نکن حسین(ع) جان
دوشنبه 7 اردیبهشتماه سال 1388 03:13
همه آهوان صحرا سر خود گرفته بر کف به امید آنکه روزی تو شکارشان نمایی روزی شخص عربی بچه آهویی هدیه از برای پیغمبر خدا علیه السلام آورده وعرض کرد:این را صید کردم و برای فرزندان شما حسن وحسین علیهما السلام هدیه آوردم ، حضرت قبول فرمود وبرای او دعای خیر نمود.پیامبر بچه آهو را به امام مجتبی علیه السلام که در کنار او بود...
-
دل شش گوشه
یکشنبه 29 دیماه سال 1387 02:25
-
دو جمله
سهشنبه 6 فروردینماه سال 1387 01:25
این دو جمله از مرحوم مجتهدی یه دنیا معنی داره اگه بفهمیم.توصیه می کنم حتما گوش بدید.و ... اگه نتونستید گوش بدید لینک دانلودش رو کنارش گذاشتم. (نا امید مشو) ( نماز شب )
-
روئیت جمال
دوشنبه 8 بهمنماه سال 1386 13:50
وقتی گفت مارایت الاجمیلا نفهمیدم ،پرسید نفهمیدی؟گفتم اگر نمی شناختمت می گفتم باور نکردم.فرمود کجایش را؟ · سوال نمودم: از ابتدا که حرکت نمودید تا کربلا؟ · پاسخ گفت:شوق دیدار سرزمینی را داشتم که انبیا و اولیای سلف همه زیارتش کرده بودند · پرسیدم: همان ابتدا راه بر شما بستند چطور؟ · پاسخ گفت:بارقه محبت را در چشمان حر دیدم...
-
وداع با یه ماه وصال
سهشنبه 24 مهرماه سال 1386 13:14
روحش شاد مرحوم آمیرزا حکایتی نقل میکرد که روزی شخص کریم و سفره داری یک شب در ماه رمضان سفره ای پهن کرده بود و این ضیافت طول کشید تا دم دمای اذان صبح نزدیک رسید. سفره دار وقتی دید نزدیک اذان صبحه چون دوست نداشت کسی از پای سفره اش بلند بشه به خدمه دستور داد تا پرده ها را انداختند تا مهمونها متوجه زمان نباشند و از خوان...
-
چه خوب شد نیامدی
چهارشنبه 14 شهریورماه سال 1386 17:38
یا کریم . . . خبر آوردند که سلطان در مسیر خود از روستای کوچک آنها گذر خواهد کرد و مدت کوتاهی را هم در نزد آنها خواهد ماند مردم سر از پا نمیشناختند زیرا سلطان به بخشش و کرم شهره آفاق بود و هرجا که میرسید ضیافتی ترتیب میداد و هرکسی نسبت به لیاقت و بخت اقبالش از این ضیافت بهره مند می شد.سراغ عالم شهرشان رفتنند و تکلیف...
-
گشت ارشاد . . .
چهارشنبه 9 خردادماه سال 1386 14:02
گشت ارشاد قیامتی به پا شده بود یکی نعره میزد دیگری گریه و ناله اش بلند بود یکی می گریخت و او آرام نشسته بود و زیر لب زمزمه ای می کرد. آنقدر به آرامش و لطافت اش معروف و محبوب شده بود که موجب حسد اوباش محل قرار میگرفت و هراز چند گاهی به نحوی آزارش میدادند.تا آنروز که قرار گذاشتند تا برایش مجلسی بر پا کنند و در آن مجلس...
-
ایام فاطمیه و ما اخراجی ها . . .
سهشنبه 4 اردیبهشتماه سال 1386 11:19
مادر نمیر! مردن برای تو زود است و یتیمی برای ما زودتر. ما هنوز کوچکیم، از آب و گل در نیامدهایم. هنوز سرهایمان طاقت گرد یتیمی ندارد. نهال تا وقتی که نهال است احتیاج به گلخانه و باغبان دارد، تاب سوز و سرما و باد و طوفان را نمیآرد، و ما از نهال کوچکتریم و از غنچه ظریفتر. اما نه، نمان برای محافظت از ما، نمان برای...
-
غصه و شادی شب عید
سهشنبه 14 فروردینماه سال 1386 11:15
جای همتون خالی امسال توفیق یار شد و لحظات آغازین سال جدید رو توی حرم امام رضا(ع)بودیم.اما قصدم تعریف خاطره خوش اون لحظات نیست.اتفاقا انگار غم همه عمرم رو همونجا احساس کردم شاید یه چند لحظه ای بیشتر به سال تحویل نمونده بود دیگه مداحها هرچی بلد بودن خونده بودن و همه منتظر جاتون خالی ازهفتاد و دو ملت زائر اومده بود.شادی...
-
روئیت جمال
چهارشنبه 2 اسفندماه سال 1385 10:47
چند خطی در وداع محرم گفت:از همون روز که شنیدم گفتی "الا جمیلا" هرچی فکر کردم نفهمیدم که مگر چه دیدی وقتی شرح اون روز رو تو ایام محرم شنیدم فهمیدم همش سراپا زیبائیست.اما خوب میدانم که وقتی گفتی دیدم منظورت یاران و اقوام وبرادر زاده هایت وحتی برادر رشیدت نبود .بلکه وقتی بود که در بالای آن تل ایستاده بودی و ... مگر چه...
-
صید در پی صیاد و زیارت از راه دور
جمعه 29 دیماه سال 1385 15:04
بیست روزی میشد که دلش حرارتی غریب پیدا کرده بود و هرچه می گذشت التهابش بیشتر می زبان دلش را نمیفهمید اما از آن چون آهویی که از صیاد می گریزد می گریخت. عقل و اعتقاداتش با آنچه دلش می طلبید در تضاد بود.چاره ای ندید با عشیره اش سر به بیابان نهاد و خلاف جاذبه ای که او را می کشید حرکت کرد.تا آن روز نمی دانست چه تقدیری...
-
شاید چنین بوده باشد . . .
شنبه 9 دیماه سال 1385 12:53
چون دوباره صداتون در نیاد ایندفعه کوتاه نوشتم چه زیبا تعبیر کردی وقتی دستور دادی جهاز ها را برهم گذارند و چه کوته فکر بودند آن جماعت که پنداشتند که میخواهی آنها بهتر ببینند که کوردلان چه مشاهده کنند و چه نکنند کور هستند .ومنظورتو آن بود که بدانید این پیمان نه از نوع زمینی و خاکی است بلکه آسمانی و لاهوتیست.گفتی تا جلو...
-
۱۸ + و صفاتی که از موصوف شدن به آنها پریشان و پشیمانم
جمعه 17 آذرماه سال 1385 23:30
چند روز پیش که داشتم وبگردی می کردم(همون ولگردی خودمون) دیدم توی خیلی وبلاگها لینک 18 + دیده میشه و حتما خوب میدونید که این لینکها چه نوعی و برای چه مخاطب هایی هستند.و همین موضوع دلیلی بود که این مطلب رو که برای دل خودم تو سررسیدم نوشته بودم اینجا هم بنویسم. یا جوادالائمه شنیده ام که جوان ترین امام بودی پس شاید حرفهای...
-
دل بخشنامه و حقیقت فراموش شده
چهارشنبه 10 آبانماه سال 1385 10:21
این حکایت رو حتما شنیدید که : روزی درویشی ژنده پوش مقابل دکان عطاری شیخ عطار آمد و از او پرسید تو که چنین به دنیا پرداخته ای چگونه خواهی مرد ؟عطار یه طعنه پاسخ داد :تو خود چگونه مرگ را در آغوش می گیری ؟درویس گفت چنین و عبایش را به زیر سر گذاشت و جان سپرد. خب حالا چی شده یاد مرگ کردم؟ دیشب تو خیالات خودم از زمونه و وضع...
-
بنازم به بزم محبت و آخرین ترفند. . .
سهشنبه 4 مهرماه سال 1385 02:06
راز فراموش شده یه برق خاصی تو چشماش بود هر چی کردم نتونستم جلو خودمو بگیرم رفتم جلو ازش پرسیدم چرا برعکس همه خوشحالی؟ گفت بیا جلو تا راز این شوق رو بهت بگم. این سفره ای که تو الان کنارش نشستی مال بزرگ این دیاره که رسمش اینه که تو این ایام سفره پهن میکنه و همه سائل های این دیار به این ضیافت دعوتن و همیشه سفره اش پر از...
-
از کجا آمده ایم؟
یکشنبه 1 مردادماه سال 1385 02:49
اگه بدی خوبی از ما دیدید حلالمون کنید . . . دیگه قصد نوشتن نداشتم ولی اگه نمی نوشتم شاید ... ! حتما توی تلویزیون دیدید بعضی از مخلوقات خدا!!!(مثلا گاومیش ها)وقتی چند تادشمن مثل دو سه تا شغال جمعشون رو مورد تهاجم قرار میدن همه فرار میکنن و هر کدوم تنها فکر خودشون هستن حتی بعضی وقتها قید بچه هاشون رو هم میزنن وقتی شکار...
-
دو مطلب (روزی و اوقات فراقت)
دوشنبه 19 تیرماه سال 1385 04:16
ولادت با سعادت گل محمدی، کوثر نبوی، یار تنها ئی های خدیجه، ام الحسنین را به همه شیعیان و شیفته گان خاندان رسا لت تبریک می گویم .خدای شفاعت آن بانو را در دنیا و آخرت نصیب همه ما بنماید ... جنت و کوثری نبود اگر نبود فاطمه هیچ پیمبری نبوداگر نبود فاطمه اگه توی پیج و خم بازی های این دنیا مثل من گیر کردی یا توی مشکلات دنیا...
-
گر تو برانی مرا...
شنبه 10 تیرماه سال 1385 04:49
این دو حکایت با صفا رو از من یادگار داشته باشید ۱ نقل است که بزرگی روزی جامه واژگونه پوشیده بود . با او گفتند : خواست که راست کند پشیمان شدو،نکردگفت :این پیراهن از بهر خدای پوشیده بودم . نخواهم که از برای خلق بگردانم . همچنان بگذشت(دوستای عزیزم قدر کارهایی رو که با نیت انجام میدید رو میدونید؟) ۲ ... نقل است ک پیوسته...
-
«اُف بر تو دنیای دَنی
دوشنبه 22 خردادماه سال 1385 03:10
«اُف بر تو دنیای دَنی در پیش چشمان علی (علیهالسلام) سیلی به زهراء (سلاماللهعلیها) میزنند؟؟؟» نمیدانم چه شد؛ نفهمیدم چه کرد؛ ندانستم چه پیش آمد؛ که از درون پیکرم، « محسن » شکست و من فرو ریختم...(کتاب بیت الاحزان) تا حالا شده کارد به استخونت برسه ؟ تا حالا شده حوصله هیچ کس و هیچ چیز رو نداشته باشی ؟ تا حالا شده...
-
دعا بهترین هدیه
دوشنبه 8 خردادماه سال 1385 03:20
الهی الهی الهی . . . چند روز پیش با یکی از دوستانم برخورد کردم خیلی دمق و داغون بود. این داستان مال او و شمایی که فکر میکنی تنهایی اما داستان ما : آقا فرهاد بخون یک روز زنی با لباسهای کهنه و مندرس و نگاهی مغموم. وارد خواربار فروشی محله شد و با فروتنی از صاحب مغازه خواست تا کمی خواربار به او بدهد. به نرمی گفت که شوهرش...
-
کشتی شکسته ماییم...
پنجشنبه 21 اردیبهشتماه سال 1385 16:54
کشتی شکسته ماییم... میدانید هر جا در قران تقوی آمده قبل از آن به صبر اشاره شده تنها بازمانده یک کشتی شکسته به جزیره کوچک خالی از سکنه ای افتاد . او با دلی لرزان دعا کرد که خدا نجاتش دهد ، اگر چه ر وزها افق را به دنبال یاری رسانی از نظر می گذراند ، کسی نمی آمد . سرانجام خسته و از پا افتاده موفق شد از تخته پاره ها کلبه...
-
به جهان خرم از آنم که...
یکشنبه 3 اردیبهشتماه سال 1385 16:19
به جهان خرم از آنم که جهان خرم از اوست اگه غمگینی یا نا امید این داستان مال توست ذکری از شقیق بلخی نقل است که در بلخ قحطی عظیم بود ، چنانکه یکدیگر می خوردند ، غلامی دید در بازار شادمان و خندان . گفت : ای غلام ، چه جای خرمی است ؟ نبینی که خلق از گرسنگی چون اند ؟ غلام گفت : مرا چه باک که من بنده کسی ام که وی را دهی است...
-
مناجات و لذت عبادت
یکشنبه 3 اردیبهشتماه سال 1385 16:19
گ فت:مات و مبهوت داشتم نماز خوندنشو نگاه میکردم اگه نمی شناختمش میگفتم داره فیلم بازی میکنه طوری زیبا و آرام نماز میخوند که انگار رو بروی محبوبش ایستاده و داره باهاش صفا میکنه و زل زده تو چشماش نتونستم جلو کنجکاوی خودمو بگیرم رفتم جلو. تا نمازش تموم شد گفتم فلانی این نماز خوندنت چه صیغه ایه؟ اولش خودشو به گیجی زد اما...
-
حسن بصری
سهشنبه 29 فروردینماه سال 1385 02:42
یا الهی انت انت و انا انا حکایتی از حسن بصری به روایت عطار نقل است که همسایه ای داشت ، آتش پرست ، شمعون نام . بیمار شد و کارش به نزاع رسید . حسن را گفتند :همسایه را دریاب . حسن به بالین او شد ، او را بدید ، از آتش و دود سیاه شده گفت :بترس از خدای که همه عمر در میان آتش و دود بسر برده ای . اسلام آر ، تا باشد که خدای بر...
-
یا عشق ادرکنی
شنبه 26 فروردینماه سال 1385 01:27
یا الهی ادرکنی این حکایت رو از من یادگار داشته باشید و باهاش صفا کنید... نقل است که جوانی بود عظیم مفسد و نابکار -در همسایگی مالک و مالک پیوسته ازو می رنجید ، از سبب فساد . اما صبر می کرد تا دیگری گوید . القصه دیگران به شکایت بیرون آمدند . مالک برخاست و بر او آمد تا امر معروف کند . جوان سخت جبار و مسلط بود . مالک را...
-
امام صادق(ع)
شنبه 26 فروردینماه سال 1385 01:21
نقل است که یکی پیش امام صادق(ع) آمد و گفت :خدای را به من بنمای گفت :آخر نشنیده ای که موسی را گفتند لن ترانی .گفت :آری ! اما این ملت محمد است که یکی فریاد می کند رای قلبی ربی ، دیگری نعره می زند که لم اعبد ربا لم ارة . امام صادق(ع) گفت :او را ببندید و در دجله اندازید .او را ببستند و در دجله انداختند . آب او را فروبرد ....
-
جوون پس توکلت کجا رفته؟
دوشنبه 7 فروردینماه سال 1385 03:05
کوهنوردی می خواست به قله بلندی صعود کند پس از سالها تمرین و آمادگی هنگامی که قصد داشت سفر خود را آغاز کند شکوه و عضمت پیروزی را پیش روی خود آورد و تصمیم گرفت صعود را به تنهائی انجام دهد . او سفرش را زمانی آغاز کرد که هوا رفته رفته رو به تاریکی می رفت ولی قهرمان ما به جای آنکه چادر بزند و شب را زیر چادر به صبح برساند...
-
قصد نوشتن نداشتم ولی ...
پنجشنبه 3 فروردینماه سال 1385 04:25
۱. نمیدونم، تا حالا برات اتفاق افتاده که غصه هات رو دلت مونده باشن و بخواهی دربارشون با کسی حرف بزنی و هیچ کس نباشه؟ تا حالا شده سنگینی سینه ات رو بخواهی با یه فریاد بلند ازعمق وجودت، سبک کنی و جایی نباشه؟ تا حالا شده بغض تو گلوت نشسته باشه و بخواهی ازته دل زار بزنی و خلوتی برای دلت نباشه؟ شده توی زندگیت بین دو راهی...
-
.:: شهادت ::.
یکشنبه 25 دیماه سال 1384 04:36
* زندگی زیباست اما شهادت از آن زیباتر است. سلامت تن زیباست اماپرنده عشق، تن را قفسی می بیند که در باغ نهاده باشند... و مگر نه آنکه گردنها را باریک آفریدهاند تا در مقتل کربلای عشق آسانتر بریده شوند؟؟... و مگر نه آنکه از پسر آدمی را عهدی ازلی ستاندهاند که حسین(علیه السلام) را از پسر خویش بیشتر دوست داشته باشد؟... و...
-
هفته ای دیگر گذشت و......
چهارشنبه 7 دیماه سال 1384 02:55
بسم رب الحجه(عج) هفته ای دیگر گذشت و امشب باز شب جمعه است. امام(عج) سخت امیدوار است تا طی این هفته، دیگر خلق نبودش را حس کرده باشند، به ضرورت حضورش پی برده باشند و او را و ظهورش را آنقدر خالصانه خواسته باشند تا این جمعه دیگر فرمان قیام صادر شود. امیدوار است که شیعیانش آنقدر مقدمات ظهورش را فراهم آورده باشند و آنقدر...