روحش شاد مرحوم آمیرزا حکایتی نقل میکرد که روزی شخص کریم و سفره داری یک شب در ماه رمضان سفره ای پهن کرده بود و این ضیافت طول کشید تا دم دمای اذان صبح نزدیک رسید. سفره دار وقتی دید نزدیک اذان صبحه چون دوست نداشت کسی از پای سفره اش بلند بشه به خدمه دستور داد تا پرده ها را انداختند تا مهمونها متوجه زمان نباشند و از خوان نعمت او تا میتونن استفاده کنند .از اینجا به بعدش رو من میگم:عده ای از مهمونها از همون اول سفره بلند شدند و رفتن دنبال کار و زندگیشون عده ای بعداز اینکه سیر شدن سفره و سفره دار رو ترک کردن.یه تعدادی هم انگار منتظر بودن تا صبح برسه همین که دیدن دم صبحه گذاشتن و رفتن خیلی ها هم تا متوجه رسیدن صبح شدن بلافاصله سفره رو ترک کردن.اما یه عده قلیلی اونقدر مشغول به صفا کردن با سفره و سفره دارش شده بودن که نفهمیدن مدتهاست صبح شده و پای همون سفره مقیم بودن.بعدها هم که یکی یکی متوجه متوجه میشدن و عزم به ترک سفره میکردن باز چشمشون به سفره بود ودست سفره دار و طعم دلنشینش رو مزه مزه میکردن.خب دوست من ضیافت الله تموم شد؟همه رفتیم؟قدیمیا رسم داشتن تا چند روزی بدرقه میکردن این ماه رو ....