ببینید وقتی کسی از روی عشق و محبت تمام، لب کسی را میبوسد، هم زنده میشود و هم کشته. زنده میشود به حیات او و کشته میشود از حیات خود. عاشقان کشتگان معشوقند. تا انسان کشته نشود، نمیتواند حیات جدید پیدا کند. همین است که گفتهاند:
بمیرید ... بمیرید ... در این عشق بمیرید در این عشق چو مردید، همه روح پذیرید
آن معشوقی که با عشق خود، اماته و احیا میکند، بر کنج لبش نوشته: «یُحیی و یُمیت». امیدوارم هر چه زودتر بوسهای جانفزا به شما بدهد که قیمتش و بهایش جانتان است ...
و سَقیهُم رَبّهُم شراباً طهوراً ... (انسان/21)
ح.ح وقتی گفت: ما رأیت إلا جمیلا ... لابد میدانست که تمام آنها بهای آن بوسه است ... تمام آن سوختنها ... عطش ... تشنگیها ... و گر نه تا آدم از تشنگی لبهایش ترک بر ندارد که کسی نمیآید لب بگذارد روی لبش و آنها را بمکد ... که پدر، پسر را سیراب کرد ...
هنوز شاید عطش به جانمان نرسیده که هنوز ...
|