چون دوباره صداتون در نیاد ایندفعه کوتاه نوشتم
چه زیبا تعبیر کردی وقتی دستور دادی جهاز ها را برهم گذارند و چه کوته فکر بودند آن جماعت که پنداشتند که میخواهی آنها بهتر ببینند که کوردلان چه مشاهده کنند و چه نکنند کور هستند .ومنظورتو آن بود که بدانید این پیمان نه از نوع زمینی و خاکی است بلکه آسمانی و لاهوتیست.گفتی تا جلو رفته ها باز گردند و عقب مانده ها برسند .و جماعت گمان بردند که مخاطبی بیشتر طلب میکنی و نفهمیدند اگر با عالمی گنگ سخن گویی حتی یکی هم نمیفهمد و خواستی بفهمانی که این قرار نه مختص حال بلکه پیشینیان و آیندگان را نیز مخاطب است و من الابد الی الازل است.و چه لذتی هنگامی که دستان ید الله را در دست گرفتی و گرمی محبتش را احساس کردی .تمام سختی هایی را که کشیده بودی فراموش کردی .و به خود بالیدی که چنین رسالتی را چه زیبا به انجام رساندی .هنگاهی که به چشمان درشت او که کنار تو آرام ایستاده بود نگاه کردی که چه آرام به نقطه ای دور خیره شده ودیدی آنچه را که او نظاره میکرد.خیمه ای در صقیفه . کوچه ای پر دود. بستری خالی فرقی شکسته. کاسه ای شیر.کریمی غریب کنار طشتی از خون .سرداری به نیزه تکیه کرده عمودی که بر نوکش عرش به نیزه شده ..بزرگ بانویی دربند اشقیا.اولیای خدا را در بند و زندان و مسموم به جهل مسلمانان و آنچه او میدید تونیز نظاره کردی .غم عالم به دلت نشست .ناگاه دیدی نگاه او به آسمان چرخید دیدی فرزندت را که چه قدر شبیه به توست و تکیه کرده به قبله مسلمین و با افتخار به معرفی خود پرداخته.بارقه ای از امید دردلت جوانه زد دستش رافشردی و بالا آوردی .عرشیان برای دیدن این منظره به تکاپو افتادند.
در چنین روزهایی هم بهترین بندگانت در سنگری با هم پیمان برادری می بستند تا بگویند که درست است که نبودیم اما فراموش نکرده ایم ...
خیلی التماس دعا دارم
|